چه قدر نمکزار شده ام که درد محال بر من فرود آمد و هنوز به دو نیم نشده ام...
اما چیز غریبی در وجودم حلول کرده، غریب که می گویم برای من غریبه است. تا امروز سابقه نداشته این حس .
با اینکه در ظاهر همه چیز تمام شده. اما چیزی در وجودم می گوید... نه... اینگونه نیست... تنها آرام باش و ساکت و دم مزن... به حرمت حریم یار خاموش... پس سر بر خشت خویش نِه و ...
+ نوشته شده در دوشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 9:50 توسط تکافو
|