چیزی احمقانه تر از سر عقل آمدن نیست... یکدفعه می افتی... مثل میوه کاملا رسیده که از درخت می افتد... می افتی روی زمین سخت... زمین استوار...

دل مشغولیهات، دلتنگیهایت، ناتوانیت و نا مربوطیت همه سر شاخه بالای سرت تاب می خورند.

و گندیدن آغاز می شود.